loading...
انقلاب اسلامی
ساجده نیسی بازدید : 9 سه شنبه 22 بهمن 1392 نظرات (0)

 

انقلاب ايران، در نوع خود، و نيز در مقايسه با ديگر انقلابهاي جهان، از لحاظ تكوين، حركت، روند و نتيجه آن داراي ويژگيهاي كم نظيري بود.وجه مشترك پيدايش همه انقلابها، كم و بيش يكسان است.همگي ريشه طبقاتي و اجتماعي دارند، هنگامي كه ظلم و فساد و بي كفايتي نظام حاكم تحمل ناپذير شد، توده ها به حركت در مي آيند، طغيان مي كنند، نمايندگان سنتي خود را كنار مي زنند و موانعي را كه بر سر راهشان قرار دارد، درهم مي كوبند تا رژيم حاكم را بر اندازند و به جاي آن نظام جديدي كه اميال و خواستهاي آنها را تامين كند، بر پا سازند.

 

انقلاب اسلامی

كمتر انقلابي است كه صرفا ملي يا ميهني باشد.صرف وجود محروميتهاي اقتصادي در جامعه، براي برانگيختن شورش و انقلاب، بسنده نيست.هيچ انقلابي موفق نمي شود مگر آنكه بر نيروهاي مسلح تسلط پيدا كند، يا توان روحي و كارايي آن نيروها را تضعيف نمايد و يا اينكه، آن نيروها، به انقلابيون بپيوندند.عواملي كه انقلاب را شتاب مي بخشد، بيزاري از اشرافيت، ناسازگاريهاي اجتماعي و اقتصادي و شدت محروميتهاي تحمل ناپذير، ميان آنچه مردم مي خواهند و آنچه به دست مي آورند، مي باشد.
انقلاب، بالفعل يك رويداد غير مترقبه است.در يك انقلاب اصيل، همه قشرهاي جامعه شركت دارند، هدفهاي انقلاب، در برگيرنده خواستهاي اكثريت جامعه است، در آغاز، توده ها با يك برنامه مدون و از پيش تهيه شده، براي ساختار نظام و جامعه جديد، به عرصه انقلاب نمي روند.انگيزه توده ها، در آغاز، براندازي نظامي است كه ديگر قادر به تحمل آن نيستند.رهبران و پيشتازان انقلاب، برنامه بازسازي جامعه را، در نظام آينده تهيه مي كنند و پس از تاييد مردم آن را به اجرا مي گذارند.
ملت ايران طي يك قرن گذشته، دو انقلاب، يك جنبش و دو كودتا را تجربه كرده است، انقلاب مشروطيت سال 1285 (1906 ميلادي)، جنبش ملي شدن صنعت نفت 32- 1329 (53- 1950 ميلادي) و انقلاب سال 1357 (79- 1978)، كودتاها، يكي 3 اسفند 1299 به رهبري سيد ضياء الدين طباطبائي و رضاخان ميرپنج، ديگري، كودتاي انگليسي - آمريكايي 28 مرداد 1332.

 

در انقلاب مشروطيت، اولين قانون اساسي، با الهام از ايدئولوژي ناسيوناليسم، ليبراليسم و سوسياليسم غرب تهيه و تصويب شد. روشنفكران اميدوار بودند نظام كشور و ساختار جامعه را همانند جوامع اروپايي كنند، اما عمر اين مشروطه كوتاه بود و پس از چهارده سال، با كودتاي اسفند 1299 از ميان رفت.
جنبش ملي سال 1329، يك جنبش ناسيوناليسي و ضد استعماري اصيل بود.هدف عمده آن طرد استعمار كهن بريتانياي كبير، احياي دموكراسي، از طريق اجراي كامل قانون اساسي سال 1285 و تامين همه آزاديهاي فردي و اجتماعي بود.هر چند جنبش، با ملي شدن صنعت نفت در سراسر ايران و خلع يد از شركت نفت انگليسي و اخراج انگليسيها از ايران، به پيروزيهاي بزرگي ست يافت، ولي با كودتاي 28 مرداد 1332 شكست خورد.
انقلاب سال 1357 با قيام قشرهاي وسيع مردم ايران شروع شد و به رهبري آيت الله روح الله خميني به پيروزي رسيد.در همه پرسي فروردين 1358 رژيم جمهوري اسلامي، جايگزين نظام سلطنتي گرديد.قانون اساسي جديد در مجلس «خبرگان » كه بيش از 90 درصد اعضاي آن را روحانيون و فقها تشكيل مي دادند، به تصويب رسيد.سپس در همه پرسي روزهاي 11 و 12 آذرماه همان سال، قانون اساسي و نيز مقام مرجعيت و رهبري آيت الله خميني، با اكثريت قاطع مردم تصويب و پذيرفته شد.

امام خمینی

شخصيت امام خميني
مطالعه و تحليل علل پيروزي سريع انقلاب سال 1357 بدون بررسي شخصيت آيت الله خميني دشوار و حتي ناممكن است.امام خميني در پيروزي انقلاب اسلامي، همان نقشي را ايفا كرد كه لنين در انقلاب كبير روسيه، مائوتسه تونگ در انقلاب چين و فيدل كاسترو، در انقلاب كوبا.با اين تفاوت كه لنين حزب كمونيست را پشت سر خود داشت و پس از پيروزي انقلاب فوريه 1917 وارد لنينگراد شد.مائو رهبر حزب كمونيست چين بود و به نيروهاي مسلح و مجهزي كه ماهها با ارتش چيانكايچك در بخشهائي از خاك چين جنگيده بودند، فرماندهي داشت، فيدل كاسترو نيز، با هزاران چريك و هواخواه، تجربه سه سال (59 - 1956) مبارزه مسلحانه دشواري را با رژيم باتيستا پشت سرگذاشته بود.در صورتي كه امام خميني هيچ نوع سازمان سياسي و نيروهاي نظامي در اختيار نداشت، ستاد رهبري او، در خارج از ايران بود، از «مسجد» به عنوان سنگر مقاومت و مبارزه استفاده كرد و در اوج انقلاب، وارد ايران شد.
چه عواملي موجبات موفقيت امام خميني را در جلب و بسيج توده ها، تا بدان حد تامين كرد كه با صدور يك پيام، از چند هزار كيلومتري ايران، توده هاي مردم، به خيابانها مي ريختند و سينه خود را در برابر آتش مسلسل ها قرار مي دادند؟ با اتكاء به چه نيرويي، رهبران كشورهاي غربي و شرقي را، به اتهام مداخله در امور ايران و پشتيباني از محمد رضا شاه به باد انتقاد و حمله مي گرفت، جيمي كارتر، رئيس جمهوري آمريكا را مي كوبيد و به گفته خود، به او «سيلي » مي زد! در مذاكرات با نمايندگان سران دولتهاي ايالات متحده و فرانسه، در نوفل لوشاتو، درباره آينده ايران و سرنوشت شاه، يك قدم از موضع هميشگي خود، عقب ننشست و حرف هميشگي خود را كه «شاه بايد برود!» تكرار مي كرد؟
برجسته ترين خصيصه امام خميني، صراحت بيان، بي پروايي و شجاعت فوق العاده و كم نظيرش بود، تا بدان حد، كه در ميان روحانيون و سياستگران دو قرن اخير ايران، هيچ كس به پاي او نرسيد.در دوراني كه محمد رضا شاه، همه مخالفان، اعم از مليون، چپ گرايان، توده ايها، مالكان بزرگ و نخبگان سنتي را سركوب كرده و يا از صحنه خارج نموده بود، امام خميني، يكه و تنها، عليه او قد علم كرد.وي در سخنراني خرداد 1342 (عاشورا 1383) محمد رضا شاه را با چنان شدت و حدتي به باد سرزنش و حمله گرفت، كه تا آن روز سابقه نداشت.در آن سخنراني تاريخي امام خميني شاه را «بدبخت!» ، «بيچاره!» ، «نوكر اسرائيل!» و «فرمانبر آمريكا!» خواند.

 

زيركي، هشياري، موقع شناسي، از خصايص برجسته ديگر ايشان بود.در دوراني كه مال اندوزي، تجمل گرايي، فساد و نادرستي، در ميان طبقه بالاي جامعه، حتي ميان برخي از روحانيون، رواج يافته بود، آيت الله خميني، همان زندگي بسيار ساده و بدون تكلف گذشته را حفظ كرد.در شناسايي جامعه ايران، تبحر خاصي داشت و زمان شروع مبارزه و حمله را به خوبي تشخيص داد.در دوران چهارده ساله تبعيد، با ايراد سخنرانيها، ارسال پيامهاي كتبي و شفاهي به وسيله كاست، مردم ايران و جهان را از نقاط ضعف شاه و فساد و بيدادگري رژيم او، آگاه ساخت، همكاري دولت ايران با اسرائيل غاصب، وابستگي اقتصادي، سياسي و نظامي ايران به غرب، بالاخص به آمريكا، غارت بيت المال، خريد روز افزون جنگ افزار، نابودي كشاورزي، بالا رفتن قيمتها، كمبود مسكن، تباهي فرهنگ، ثروتمندتر شدن اغنيا و فقيرتر شدن مستضعفان، نقض قوانين حقوق بشر، پايمال كردن قانون اساسي، سانسور مطبوعات، محو آزاديهاي مردم، سركوب مخالفان، اوجگيري فساد در همه شئون كشور و....از مواردي بود كه در بيانات و پيامهاي امام خميني بدان استناد مي شد و شاه را عامل همه نابسامانيها، مي دانست و لزوم اتحاد همه قشرهاي جامعه را براي ادامه مبارزه تاكيد مي كرد.
گفته هاي امام خميني، انعكاس خواسته ها و نظريات همه احزاب، گروههاي سياسي، با افكار و عقايد گوناگون، از جمله جبهه ملي، نهضت آزادي، گروههاي ماركسيستي، حزب توده و گروههاي چريكي بود.تامين عدالت اجتماعي، آزاديهاي فردي و اجتماعي، آزادي مطبوعات، حكومت مردم بر مردم از طريق انجام انتخابات آزاد....خواسته هايي بود كه نيروهاي اپوزيسيون، پس از سقوط دولت مصدق در سال 1332، سالها براي تحقق آن، مبارزه كرده و به نتيجه نرسيده بودند.

 نیروها

نيروهايي كه آتش انقلاب را روشن كردند
در سالهاي آخر دهه 1340، همه گروههاي سياسي مخالف رژيم، سركوب شده بودند.تنها كانون مقاومتي كه در فضاي خفقان ايران آن زمان باقي مانده بود، حملات كوبنده آيت الله خميني در نجف به شاه و رژيم او، سخنرانيهاي دكتر علي شريعتي در حسينيه ارشاد و صفير گلوله چريكها، در مبارزه مسلحانه شان بود.هر يك از اين سه كانون، در برگيرنده خواسته و تمايلات بخشي از قشرهاي جامعه بود.
شريعتي، به عنوان يك انديشمند برجسته سياسي - مذهبي، اسلام شناس مترقي و معلم راديكاليسم اسلامي، در سخنرانيها و نوشته هاي خود، تعريف تازه اي از اسلام شيعه و «شهادت » عنوان كرد و هزاران پسر و دختر جوان دانشجو را با فلسفه سياسي اش، كه تركيبي از سنتهاي اسلامي، با افكار انقلابي بود، آشنا ساخت.چريكها، با مبارزه مسلحانه خود، فضاي سياسي تازه اي ايجاد كردند و با فداكاري و جانفشاني خود، ارزشها و مفاهيم نويني را مطرح ساختند.آيت الله خميني، با مهارت و درايت خاص، عمليات اين سه پايگاه را هماهنگ ساخت و در مبارزه عليه رژيم شاه، از آن بهره برد.
طبقه متوسط جامعه، بازرگانان سطح پايين، كسبه، و بازاريان، آيت الله را دشمن آشتي ناپذير رژيم استبدادي، حامي الكيت خصوصي و ارزشهاي اسلامي و سنتي مي دانستند.روشنفكران، تحصيل كردگان، و دانشجويان، او را رهبري روحاني مي شناختند كه قصد دارد مملكت را از وابستگي به انحصارات غرب، و نيز ظلم و ستم و فساد برهاند و عدالت و آزادي را به كشور بازگرداند.كاركنان دولت و كارگران كارخانه ها، آيت الله خميني را روحاني مي دانستند كه از ميان ملت برخاسته و قصد دارد با پيروي از تعاليم اسلام، قدرت را از اغنيا و زورمندان گرفته و به ملت بازگرداند و عدالت اجتماعي را در سراسر ايران برقرار كند.از ديدگاه كشاورزان، آيت الله شخصيت روحاني مبارز و سختكوشي است، كه پيوسته از منافع قشر زحمتكش دفاع مي كند و براي آنها، زمين، آب، مدرسه، جاده و مراكز بهداشت فراهم مي سازد.بدين سان قشرهاي وسيعي از مردم ايران، آيت الله خميني را، منادي حق و عدالت، مدافع محرومان و الهامبخش اميدها و آرزوهاي خود و احيا كننده آزادي و برابري مي دانستند.
ستون فقرات جنبشي كه رهبري آن را، امام خميني به عهده داشت، روحانيون جوان در نهادهاي مذهبي، بازاريان و بخشي از قشرهاي محروم و متوسط جامعه بودند.اينان در قيام 15 خرداد 1342 وفاداري بي چون و چراي خود را نسبت به رهبر مذهبي خود، به اثبات رسانيده بودند.به نظر آنها، خميني تجسمي از جرئت، جسارت و مقاومت امام علي (ع) در مبارزه عليه معاويه بود.پس از كشتار 15 خرداد، مخالفان ميانه رو مذهبي رژيم، و شماري از علما كه موافق مداخله روحانيون در امور سياسي نبودند، به تدريج به سوي او، روي آوردند.بازاريان نيز با دادن كمكهاي مالي به ياريش شتافتند و با توسعه شبكه هاي مخفي، و از طريق مساجد، پيامها و دستورهايش را دريافت و اجرا مي كردند.
هر چند بازار و بخشي از روحانيون و نهادهاي مذهبي در قم، مشهد، اصفهان و شيراز، به عنوان يك سازمان مخالف رژيم، سالها فعاليت داشتند، اما، طبقه روشنفكر دانشگاهي، در سالهاي اول دهه پنجاه، مبارزه را از سر گرفتند.نخست نويسندگان، هنرمندان، حقوقدانان، قضات، با انتشار نامه هاي سرگشاده و اعلاميه هايي، در اعتراض به نبودن آزادي و دموكراسي، خواستار فضاي باز سياسي و اجراي قانون اساسي شدند و جمعيت طرفدار حقوق بشر را سازمان دادند.دانشجويان را به تظاهرات دانشگاهي وا داشتند و بدين سان فرياد اعتراض خود را نسبت به مظالم و ستمگريهاي رژيم شاه، بلند و بلندتر كردند.
انتشار نامه اهانت آميز نسبت به آيت الله خميني در زمستان 1356 در روزنامه اطلاعات، اعتراض شديد مردم و مقتول و مجروح شدن گروهي در شهرستان قم به وسيله نيروهاي انتظامي، سپس گسترش دامنه اعتراضها، در شهرهاي ديگر و برخورد مسلحانه نيروهاي امنيتي با مردم، جنبش مخالفت مردمي را وسعت و تداوم بخشيد.كارمندان دولت، كاركنان بانكها، گمركات، سپس كارگران كارخانه ها و صنعت نفت، با اعتراض و اعتصاب خود، اقتصاد كشور را فلج كردند.آنگاه، دانشجويان، دانش آموزان، و نيز مردان و زنان از قشرهاي مختلف جامعه با برپايي تظاهرات در شهرها و برخوردهاي خياباني با نظاميان، آتش انقلاب را برافروختند و طي مدت كوتاهي به چنان پيروزيهايي رسيدند كه همه را شگفت زده كرد.

 

اگر طبقات متوسط مذهبي، بازاري و تحصيل كرده، ديوار استوار انقلاب بودند، طبقه كارگر و دهها هزار تن كشاورزان بدون زمين و بيكار، كه در حومه شهرها، با محروميت زندگي مي كردند، نقش نيروي «ضربت » را به عهده داشتند.اينان، همراه با جوانان و نوجوانان ساكنان محلات فقيرنشين جنوب تهران، اكثريت تظاهر كنندگان خياباني را تشكيل مي دادند.بسياري از كساني كه در زد و خورد با نظاميان، شهيد يا زخمي شدند، همين جوانها بودند.
در آغاز بحران، خواسته و هدف تظاهركنندگان براندازي رژيم سلطنت و استقرار نظام جمهوري اسلامي نبود، معترضين خواستار مهار كردن قدرت مطلقه شاه و اجراي قانون اساسي سال 1288 بودند.در آن دوران تظاهر كنندگان عليه شخص محمد رضا شاه شعار نمي دادند، حتي شركت كنندگان در راهپيمايي بزرگ بعد از نماز عيد فطر (13 شهريور 1357) در قيطريه، در شعارهاي خود، به شاه حمله نكردند.
حادثه روز 17 شهريور ميدان ژاله و كشتار صدها تن تظاهر كنندگاني كه بي خبر، يا با خبر از اعلام حكومت نظامي در آن محل و خيابانهاي اطراف، در اعتراض به منع تظاهرات از سوي دولت، اجتماع كرده بودند، خشم مردم را عليه شاه، كه او را مسئول و آمر قتل عام آن روز مي دانستند، برانگيخت.از آن پس، در تظاهرات و راهپيماييهاي خياباني، شعارهاي ضد شاه، به عنوان شعار اصلي به كار گرفته شد.

 

فلسفه سياسي امام خميني
افكار و انديشه سياسي امام خميني، بر خلاف ادعاي برخي از محافل اپوزيسيون و نيز، بسياري از روشنفكران داخل و خارج از كشور، ناشناخته و مجهول نبود.سالها پيش از انقلاب، آيت الله خميني در دوران اقامت در عراق و تدريس در نجف، پيرامون فلسفه سياسي و حكومت اسلامي و ولايت فقيه، بحث و سخنراني كرده بود.شعار «حكومت اسلامي » ، در تظاهرات و راهپيماييها و اجتماعات، عنوان شده بود.دكتر كريم سنجابي، رهبر جبهه ملي نيز، در ديدار 14 آبان ماه 1357 با امام خميني در پاريس، بيانيه سه ماده اي معروف را تهيه و امضا كرده بود. (1)

 امام خمینی

آيت الله خميني، در جلسه درس مورخ چهارشنبه 13 ذيقعده 1389 (1 بهمن 1348) در نجف، پيرامون چگونگي تدوين قانون اساسي سال 1288 چنين گفته است:
«...
گاهي گفته مي شود كه احكام اسلام ناقص است.مثلا احكام قضا در اسلام آن طور كه بايد و شايد نيست.انگليس به دست عمال خود اساس مشروطه را به بازي گرفت و ما را هم - طبق شواهد و اسنادي كه در دست است - بازي داد.وقتي مي خواستند قانون بنويسند كتابي كه مال بلژيكي ها بود از سفارت بلژيك قرض كردند [...] و قانون مشروطه را از روي آن نوشتند و براي تعميه لت بعض احكام اسلام را ضميمه كردند، لكن اساس قوانين را از آنها اخذ كردند و به خورد ما دادند...»
آيت الله خميني در تشريح كيفيت حكومت اسلامي و چگونگي اجراي قوانين اسلام مي گويد:
«...
اينها (استعمارگران) به نظر ما آوردند كه اسلام حكومتي ندارد، تشكيلات حكومتي ندارد.بر فرض اينكه احكامي داشته باشد مجري ندارد و خلاصه اسلام قانونگزار است.اين مطلب را عرض كنم، ما كه مي گوييم پيغمبر اكرم (ص) بايد خليفه تعيين كند آيا براي بيان احكام است؟ بيان احكام خليفه نمي خواهد، خود آن حضرت بيان احكام مي كرد، همه احكام را مي نوشتند و در دست مردم مي دادند تا عمل كنند.اينكه لازم است خليفه تعيين كند، براي حكومت است.ما خليفه مي خواهيم تا اجراي قوانين كند. قانون مجري لازم دارد.در همه ممالك عالم اين طور است [...] قانون تنها سعادت بشر را تامين نمي كند، پس از تشريع قانون بايد قوه مجريه باشد.در يك تشريع، يا در يك حكومت اگر قوه مجريه نباشد نقص وارد است.

 

اسلام همان طور كه جعل قوانين كرده، قوه مجريه هم قرار داده است، ولي امر قوه مجريه قوانين است.اگر پيغمبر اكرم خليفه تعيين نكند (ما بلغ رسالة) رسالت خود را به پايان نرسانيده است.نصف امر را زمين گذاشته است....
زمان رسول الله، صلي الله عليه و آله و سلم اين طور نبود كه فقط قانون بگذرانند.دست مي بريدند، «حد مي زدند» رجم مي كردند [...] و خليفه هم براي اين امور است.خليفه جاعل احكام نيست، خليفه براي آن است كه احكام اسلامي را كه رسول اكرم (ص) آورده است و خداي تبارك و تعالي فرستاده است اجرا كند...»

 

آيت الله خميني پيرامون معرفي اسلام و لزوم تشكيل حكومت اسلامي تاكيد دارد و مي گويد:
«
درست توجه كنيد، همان طور كه آنان بر ضد شما اسلام را بد معرفي كردند، شما هم اسلام را آن طور كه هست معرفي كنيد. فوايدش را بنويسيد و منتشر كنيد، خودتان را درست كنيد.شما بايد حكومت اسلامي تاسيس كنيد.خيال نكنيد ما نمي توانيم.آنها (استعمارگران) از سيصد چهارصد سال پيش زمينه را تهيه كردند.از صفر شروع كردند تا به اينجا رسيدند.شما هم از صفر شروع كنيد

 

آيت الله خميني تفكيك دين از سياست را نغمه استعمارگران مي داند و در توجيه رد اين نظريه چنين اظهار مي كند:
«
اسلام را به مردم معرفي كنيد تا بچه هاي ما گمان نكنند كه اين آخوندها در گوشه نجف يا قم دارند احكام حيض و نفاس مي خوانند.به سياست چكار دارند! دين از سياست بايد جدا باشد! بي دينها اين را مي گويند.آنها (استعمارگران) گفتند كه بايد دين از سياست جدا باشد! زمان پيغمبر اكرم (ص) سياست از دين جدا بود؟ زمان خلفاي حق يا غير حق، زمان خلافت حضرت امير، سياست از ديانت جدا بود؟ اين حرفها را از آنها درست كردند تا دين را از تصرف امور دنيا كنار بزنند.آنها دنيا را مي خواهند.اگر ما مسلمين جز نماز خواندن، دعا خواندن و ذكر گفتن كاري نداشته باشيم، آنها هيچ كاري به ما ندارند [...] آن مردك (نظامي انگليسي در اشغال عراق) گفت: اينكه در بالاي ماذنه اذان مي گويد، براي سياست انگليس ضرردارد؟ گفتند نه.گفت هر چه مي خواهد بگويد! [...] شما هر چه مي خواهيد نماز بخوانيد، آنها نفت شما را مي خواهند.به نماز شما چكار دارند؟ آنها مي خواهد ما آدم نباشيم، از آدم مي ترسند [...] هر وقت آدمي پيدا شد، يا كشتند، يا از بينش بردند، يا لكه دارش كردند كه سياسي است! اين آخوند سياسي است...

 

پيغمبر (ص) هم سياسي بود.اين تبليغ سوئي است كه آنها كردند تا شما را از سياست كنار بگذارند.از دخالت در امور دولتي كنار بگذارند و خودشان هر كاري مي خواهند انجام دهند، هر غلطي مي خواهند بكنند..» . (2)
آيت الله خميني در سخنرانيهاي خود، اهميت تبليغات را در بيدار ساختن مردم و شناساندن حكومت اسلامي تاكيد مي كند و خطاب به طلاب و روحانيون مي گويد:
«
آن مطلبي كه در اول بحث (حكومت اسلامي) عرض كردم كه شما موظفيد براي تشكيل حكومت اسلامي جديت كنيد، راه آن در اولين قدم تبليغات است.از راه تبليغات پيش بياييد.در همه عالم هميشه همينطور بوده است كه دو نفر، چهار نفر، كمتر يا بيشتر با هم مي نشستند قرار مي گذاشتند و دنبال آن تبليغات مي كردند.كم كم، بر نفرات افزوده مي شد و در نتيجه در يك حكومت بزرگ رخنه كرده و آن را ساقط مي كردند.محمد علي ميرزا را از بين مردم مي بردند و حكومت مشروطه تشكيل مي دادند. هميشه از اول قشون و قدرتي در كار نبوده است و فقط از راه تبليغات پيش مي رفته اند، قلدري ها و زورگوئي ها را محكوم مي كردند. ملت را آگاه مي ساختند و به مردم مي فهماندند كه اين قلدري ها غلط است.كم كم، دامنه تبليغات توسعه مي يافت و همه طبقات جامعه را فرا مي گرفت.مردم بيدار مي شدند و به نتيجه مي رسيدند.

 

شما الآن نه كشوري داريد و نه لشكري، و نه كاري از شما مي آيد.ليكن تبليغات دست شماست و در اطراف شما دور مي زند.مسائل عبادي را البته ياد بدهيد، ليكن مهم، مسائل اسلامي است، مسائل اقتصادي و حقوقي اسلام است، اينها را ديگران محور كار خود قرار داده اند، ما هم بايد اين مسائل را محور قرار دهيم.ما موظفيم از هم اكنون براي شالوده ريزي يك دولت حقه اسلامي كوشش كنيم، همفكر پيدا كنيم، تبليغ كنيم تا آنجا كه موجب پيدا كند و موجها پديد آيد و كم كم، امتي آگاه و وظيفه شناس به وجود آيد تا اينكه يك نفر آدم پيدا شود قيام كند و حكومت اسلامي تشكيل دهد» . (3)

 

آيت الله در تشريح حكومت اسلامي به عنوان حكومت قانون مي گويد:
«...
اسلام در هر مرتبه اي از مراتب، حكومتي است كه تبعيت از قانون دارد و قانون حاكم بر جامعه است آنجا هم كه اختياراتي به رسول اكرم (ص) و ولايت داده شده از طرف خداوند است.هر جا حضرت رسول مطلبي را بيان يا حكمي را تعيين فرموده اند به پيروي از قانون الهي بوده است.پس اسلام عبارت از يك سلسله قوانيني است كه تمام بشر موظفند به آن عمل كنند و حكومت اسلام نه مشروطه، نه استبداد و نه جمهوري است و نه كسي مي تواند در آن دخالتي كند.برابر رئيس و مرئوس حكم الهي متبع است و لزوم تبعيت از رسول اكرم (ص) هم به حكم الهي است كه مي فرمايد: و اطيعوا الرسول..» . (4)

 استبداد

 

شتاب روند فساد و استبداد
در بهار سال 1357 روند اعتراضها، در حدي نبود كه به انقلاب منجر شود.در بسياري از كشورهايي كه رژيم استبداد و ديكتاتوري بر آنها حاكم است، تظاهرات اعتراض آميز رفاهي - سياسي روي مي دهد، بي آنكه به شورش و انقلاب منتهي گردد.
رژيمهاي خودكامه و دست نشانده، عموما داراي دو خصلت «استبداد و فساد» مي باشند.استبداد و فساد، لازم و ملزوم يكديگرند.اما هنگامي كه «فساد» از «استبداد» پيشي گرفت، و خواسته هاي مشروع و منطقي قشرهاي وسيعي از جامعه، با بي اعتنائي روبه رو شد، فرياد اعتراض توده ها، به حركت تبديل مي شود و چنانچه اين «حركت » به وسيله مردان شايسته و مورد اعتماد مردم رهبري گردد، به پيروزي منتهي مي گردد.
تظاهرات مردم ايران، در ماههاي اول سال 1357 نخست جنبه اعتراض به روش كلي رژيم شاه داشت، سپس به خواسته هاي رفاهي - سياسي تبديل شد، آنگاه به حركت توده اي درآمد و با رهبري آيت الله خميني به شورش و انقلاب انجاميد و با چنان شتابي به پيروزي رسيد كه مردم ايران و جهانيان را شگفت زده كرد.
رژيم شاه، در اوايل دهه 1350 ظاهر استوار و نيرومندي داشت، ولي از درون خراب بود و بسان سد خاكي مي ماند، كه دير يا زود در برابر فشار امواج دريا، فرو مي ريخت.فساد، با ابعاد وحشتناكي در آن ريشه دوانده بود.انتقاد، نارضائي و سرخوردگي حتي در ميان نخبگان سياسي و دست اندركاران اداره مملكت ظاهر شده بود.
پرويز راجي، سفير «شاهنشاه آريامهر» در لندن، در گفتگو با امير اصلان افشار، كه او نيز سالها در آمريكا و كشورهاي اروپا سفير بوده است، از بيدادگري رژيم انتقاد مي كند و مي گويد:

 

«...چرا هر جا، نام ايران به ميان مي آيد، بلافاصله كلماتي مانند «ساواك » ، «شكنجه » و «فساد» به دنبال آن گفته مي شود.من از مشاهده اين اوضاع احساس حقارت مي كنم و نمي دانم تا چه حد در مقابل اين گونه انتقادها، مي توان خاموش ماند...» پرويز راجي، در جاي ديگر مي گويد:
«
شايع است شاه هفته اي سه بار، بعد از ظهرها به منزل يكي از دوستان نزديك خود مي رود و ترياك مي كشد..» . (5)

 

امير عباس هويدا، وزير دربار، در ديدار خصوصي كه روز 12 مرداد 1357 با پرويز راجي داشته است، با لحني تنفرانگيز، از گستردگي فساد در ميان طبقه سطح بالاي ساواك، امراي ارتش و بعضي از افراد خانواده سلطنتي ياد مي كند و مي گويد:
«...
با مشاهده اين وضع، گاه احساس مي كنم كه مقاومتم به پايان رسيده و ديگر توان ادامه كار ندارم...» (6)
اوري لوبراني (7) نماينده سياسي اسرائيل در تهران، پس از ملاقاتي كه با محمد رضا شاه در جزيره كيش داشت داستان زير را نقل كرده است:
«
پس از ملاقات شاه، با يكي از بلند پايگان رژيم، كه مشاور نزديك شاه نيز بود، برخورد كردم.وي از من پرسيد: از ديدار اعليحضرت مي آييد؟

 

گفتم: آري.
گفت: آيا به درستي سمبل زوال و انحطاط ايراني را در آنجا ديدي؟
آنچه از زبان او شنيدم، برايم باور كردني نبود، منظور وي اشاره به وضع درون و ريشه دستگاه فاسدي بود كه شاه بر آن تكيه داشت.» (8)
فساد از استبداد پيشي گرفت
در سال 50- 1349 درآمد نفت 1200 ميليون دلار بود.اين درآمد در سالهاي 56- 1353 ناگهان افزايش يافت و به 38 ميليارد دلار بالغ گرديد كه تنها 20 ميليارد دلار از اين درآمد مربوط به سال 55 - 1354 مي باشد و با مقايسه درآمد دهساله 1343 تا 1353 كه جمعا 13 ميليارد دلار بود اين افزايش چشمگير مشخص مي شود.به بيان ديگر طي 13 سال درآمد نفت صادراتي دولت ايران 51 ميليارد دلار بوده كه 38 ميليارد آن طي سه سال 1353 تا 1356 بوده است. (9)

 

بخش عمده اين درآمد، صرف اجراي برنامه هاي رفورم «انقلاب شاه و مردم » گرديد.محمد رضا شاه، با ابداع طرحهاي جاه طلبانه، قصد داشت ظرف مدت كوتاهي ايران را به يك قدرت صنعتي مدرن تبديل كند، بي آنكه در صحنه سياسي و آزادسازي قدم بردارد.

 

در اين دوران، همه قدرتها در دست شاه بود، توسعه و پيشرفت، تمايل و امر شخصي شمرده مي شد و «رسالت » يك فرد بود.طرحها و برنامه ها، تابع خواسته ها و هوسهاي او قرار داشت.مشاورانش تكنوكراتهايي بودند كه اوامر «ارباب » را، بي چون و چرا، اجرا مي كردند.به نظر «شاهنشاه آريامهر» جامعه ايران ابزاري بود كه بايد در دستهاي او، به عنوان يك «شخصيت تاريخي » شكل مي گرفت و در جهت «تمدن بزرگ » براي او و رژيمش، افتخار ابدي تضمين مي كرد.خواسته و نظر مردم و مشاركت آنها در امور مملكت و برنامه توسعه و پيشرفت، اهميت نداشت.ملت را بايد به «زور» در جهتي كه او انتخاب كرده بود، پيش راند.هر چند بخشي از درآمدهاي حاصل از فروش نفت، صرف اجراي برنامه توسعه و پيشرفت شد و در زمينه توليدات صنعتي و رشد اقتصادي، خدمات، نوسازي و آموزش و پرورش و ايجاد مدارس عالي، موفقيتهايي به دست آمد، ولي بخش عمده آن به مصرف خريد جنگ افزارهاي مدرن، كه تهيه آن براي برخي از كشورهاي عضو «ناتو» دشوار بود، رسيد.صدها ميليون دلار نيز حيف و ميل شد و يا به جيب دست اندركاران رفت.
از دستگاه برنامه ريزي كشور يك خوان يغما ساخته شده بود، هر كسي به شاه و دربار، دسترسي بيشتري داشت، بيشتر از آن برخوردار بود.مجريان و دست اندركاران برنامه ها، منابع مالي مملكت را، دارايي شخصي خود مي دانستند.خيل مقاطعه كاران خارجي و داخلي، دلالان و رابطين آنها، كه با افراد خانواده سلطنتي و مقامات ذينفع ارتباط برقرار كرده بودند، از اين خوان يغما، بهره فراوان بردند.تعجب نداشت كه بزرگترين موارد فساد، سواي اعضاي خانواده سلطنتي، در ميان كساني ديده مي شد، كه به شاه و دربار نزديكتر بودند.فساد، از استبداد سبقت گرفته بود!
حدود يك دهه و نيم پس از اعلام «انقلاب سفيد» در ايران طبقه اي ثروتمند، حريص، بي عاطفه، و فاسد به وجود آمد كه تنها هدف آن نزديك شدن به مركز قدرت و مال اندوزي، تا حد غارت مملكت بود.اين طبقه، تخم فساد، بي ايماني و نادرستي را در ميان جامعه پراكنده و بارور ساخت و در نهايت، رژيمي را كه به آن وابسته بود، بيش از پيش ضعيف و بي اعتبار كرد.

 

ضعف و بي كفايتي شاه
بسياري از آگاهان به مسائل سياسي ايران معتقدند كه محمد رضا شاه، بر خلاف پدرش مرد ضعيف، زبون و نامصمم بود.اينان براي اثبات ادعاي خود و ارائه شخصيت شاه، كودتاي سال 1332 و فرارش را از كشور و چگونگي بازگشت وي را مثال مي آورند و مي گويند محمد رضا در سايه قدرت و شايستگي پدرش به سلطنت رسيد ولي در طي دوران پادشاهي، همواره در برابر بحرانها، ضعف نشان داد.اين گروه، بر خورد او را با رويدادهاي سالهاي 1356 و 1357، كه منجر به شورش و انقلاب گرديد، نشانه بارز ضعف و بي كفايتي او مي دانند.

 

گري سيك، معاون برژينسكي، در شوراي امنيت ملي كاخ سفيد مي گويد: «...من از بي اعتمادي شاه نسبت به خود در سال 1977، هنگام آخرين ديدارش از آمريكا، شگفت زده شدم.» (10)
ويليام سوليوان نيز شاه را مردي ضعيف و ناتوان معرفي مي كند.نظريه آخرين سفير آمريكا در رژيم پيشين درباره او، بدين شرح است:
«....
شاه در بحران سال 1953 (1332) در برابر نخست وزير وقت، دكتر مصدق، ضعف و بي ارادگي از خود نشان داد [...] از نظر من، كه در ماههاي بحراني آخر سلطنتش هفته اي چند بار او را ملاقات مي كردم، چهره واقعي شاه، بكلي با چهره يك سلطان مقتدر و مستبد، كه درباريان، يا مخالفان از او ساخته بودند، متفاوت بود.خلاصه آنكه، او زمامداري نبود كه توانايي و قابليت رهبري كشورش را در شرايط بحراني داشته باشد....» (11) 1

 

محمد رضا شاه، با چنين نهاد و شخصيتي، سعي داشت خود را مقتدر و مصمم بنماياند.او، چند بحران سياسي را پشت سر گذاشته بود، از دو سوء قصد جان به در برده بود.در مبارزه عليه مالكان بزرگ و مخالفان سياسي، و نيز گروههاي اپوزيسيون، مانند جبهه ملي، نهضت آزادي و حزب توده، با توسل به زور، پيروز شده بود.قيام 15 خرداد 1342 و جنبش چريكي را با خشونت سركوب كرده بود، و با چنين شيوه اي و برخورداري از پشتيباني آمريكا مدت سي و هفت سال سلطنت كرده بود، اما، از اوايل دهه پنجاه علائم آشكاري از پيچيدگي و مشكلات در اجراي برنامه هاي رفورم اقتصادي و اجتماعي، كه انتظار آن را نداشت، ظاهر شده بود، تحقق اهداف «انقلاب شاه و مردم » و سپس رؤياي «تمدن بزرگ » در معرض تهديد قرار گرفته بود.فرمان ايجاد حزب رستاخيز ملي، به منظور باز كردن «دريچه اطمينان » نشانه بارز نابساماني اوضاع سياسي و درماندگي رژيم بود.از آن پس همه تلاشها، صرف تبليغات نمايشي، وعده و فريب همراه با تهديد، براي جلوگيري از «بن بست » كامل گرديد.
عامل مهم ديگري كه در ضعف و ناتواني شاه، در جريان بحران ماههاي آخر سلطنتش تاثير داشت، وضع سلامتي او بود، خود خواهي، خود بزرگ بيني و سماجت نابخردانه اش در ادامه فرمانروائي، موجب شد كه بيماري مهلكي را كه از سال 1353 دچار آن شده بود، از همه، حتي همسرش مخفي نگاه دارد.

 

همه شخصيتهاي سياسي خارجي و نيز نزديكان و مشاوران شاه كه در دو سه سال آخر سلطنتش با او ديدار و ملاقات داشته اند و يا در تماس بوده اند، متوجه تغيير حال و رفتار او شده بودند.وي در گفتگو با وزيران، بر سر مسائل مملكتي، اغلب خشمگين مي شد، آنها را به سختي ملامت مي كرد، تا جايي كه به آنها مي گفت: «شماها، مثل «يابو» هستيد! اگر ركاب بزنم از جاي مي كنيد، اگر آرام بمانم، حركت نمي كنيد.» (12) 1

 

يكبار، هنگامي كه عبد الحسين مجيدي، رئيس سازمان برنامه و بودجه، مسئله كاهش عوايد نفت و صورتحسابهاي مربوط را در حضور شاه عنوان كرد، پاسخ «خفه شو!» تحويل گرفت. (13) 1
شاه مخلوع، در روزهاي آخر زندگي، با يادآوري گذشته ها، به اشتباهات دوران سلطنتش اعتراف مي كند و مي گويد:
«...
در اين روزها نيز، در انديشه رويدادهاي گذشته و حال ميهنم بودم.در آن دوران به طور قطع اشتباهاتي مرتكب شده بودم، اما باور نداشتم كه آن خطاها، اساس و پايه سقوط مرا فراهم سازد...» (14) 1

 

 

آمريكا و انقلاب ايران
گري سيك مي گويد
:
«هيچ كس آماده مواجه شدن با انقلاب ايران نبود.دولت كارتر نيز در برابر اوجگيري انقلاب و فروپاشي سريع رژيم شاهنشاهي ايران غافلگير شد [...] شاه و اطرافيانش نيز از آنچه در ماههاي آخر سال 1978 (1357 شمسي) در ايران روي داد، تصور درستي نداشتند، حتي تا چند هفته پس از پيروزي انقلاب، نتوانستند درباره علل سقوط رژيم، تحليل منطقي به عمل آورند [...] براي ما، قبول اين نكته، كه در برابر انقلاب غافلگير شديم، محتملا دشوار است.تعارض عميق، بين واقعيت وانتظارات ما، بر پايه گزارشات، برآورد و تحليلهايي بود كه معمولا بدان متكي بوديم...» (15) 1
آمريكايي ها، عدم موفقيت سازمانهاي «سيا» ، «موساد» را در بر آورد صحيح از اوضاع ايران يكي از عوامل غافلگير ماندن خود مي دانند.همچنين ناتواني آژانسهاي اطلاعاتي ايالات متحده، در برقراري تماس با اپوزيسيون، بي خبر ماندن از فعاليتهاي مدارس مذهبي و مساجد و ضبط و مطالعه سخنرانيهاي آيت الله خميني در دوران تبعيد، از عوامل مهم ديگر اين غافلگيري به حساب آمده است.

 

به روايت سيك:
«حتي پس از آنكه معلوم شد سازماندهي جنبش، در مساجد به نام [آيت الله] خميني صورت مي گيرد و انقلاب توده ها را در بر گرفته است، ناظران پيش بيني مي كردند كه هدف نيروهاي مذهبي، بركناري شاه است و پس از آن فعاليت آنها در قلمرو سياسي بسيار محدود خواهد شد و اهميت نقش «مسجد» كه به منزله «تسمه انقلاب » بود، كاهش خواهيد يافت...» (16) 1

 

در پيام نوامبر 1978 (آذر 1357) سوليوان به واشينگتن، تحت عنوان «فكر كردن به آنچه فكر نكردني است » گفته شده بود كه آيت الله خميني پس از بازگشت به ايران، نقشي نظير «گاندي » را خواهد داشت و توجه چنداني به امور سياسي و اينكه چه كسي قدرت را به دست گيرد، نخواهد نمود. (17) 1
جميز بيل، نويسنده و محقق آمريكايي در آذر 1357 (دسامبر 1978) در مقاله اي تاكيد كرده بود كه «روحانيون مستقيما در ساختار دولت، مشاركت نخواهند كرد» وي در تحليل 20 صفحه اي خود پيرامون انقلاب ايران و روند آن، تنها يك بار، از آيت الله آن هم در مورد تبعيد وي در سال 1343، نام برده بود و اشاره اي به جمهوري اسلامي نكرده بود. (18) 1
ريچارد فالك، استاد سرشناس دانشگاه آمريكايي پرينستون، يكي از فعالان سازمان حقوق بشر، كه در اوايل ژانويه 1979 به ايران سفر كرده بود و سپس در پاريس با امام خميني ملاقات نمود (19) 1 در مقاله اي كه در نيويورك تايمز انتشار يافت آيت الله خميني و جنبش او را مورد ستايش قرار داد و بر اين نكته تاكيد كرد كه آيت الله و اطرافيانش افراد ميانه رو و مترقي هستند.بخصوص در زمينه اصول و حقوق بشر و پيشرفتهاي اقتصادي و اجتماعي ايران علاقه و توجه خاص دارند.فالك در پايان گفته بود «انتظار مي رود ايران به صورت يك رژيم نمونه مردمي در ميان كشورهاي جهان سوم درآيد.» (20)
سه سال بعد، ريچارد فالك در يك گفت و شنود دانشگاهي، رژيم جمهوري اسلامي را، بدترين رژيم تروريستي بعد از دوران هيتلر دانست. (21) 2

 

تحليلهاي عوام پسندانه
پس از رفتن شاه و برقراري رژيم جمهوري اسلامي، بسياري از تحصيل كردگان و روشنفكران، بخصوص ايرانياني كه به عناوين مختلف به كشورهاي غربي و بخصوص آمريكا مهاجرت كردند، در تحليلهاي مربوط به سقوط رژيم سلطنت و پيروزي انقلاب و ايجاد جمهوري اسلامي، همان نغمه پيشين را، مبني بر اينكه هيچ نوع تغيير و تحولي در ايران بدون خواسته و نظر خارجيان انجام شدني نيست، ساز كردند و رفتن شاه و تغيير رژيم ايران را، طرح و نقشه از پيش تهيه شده انگليس و آمريكا دانستند و اين فكر پوچ و بي محتوا را در ميان عوام الناس تبليغ كردند.

 

اشرف پهلوي، خواهر شاه، در يك مصاحبه راديويي گفت:
«
من مطمئن هستم كه ملاها تنها نبودند.اين حركت هماهنگ شده اي بود كه خارجيان نيز در آن دست داشتند.همين وضع درباره پدرم صدق مي كند.با برادرم نيز به همين منوال عمل كردند.بيگانگان مي ديدند كه ايران دارد خيلي قدرتمند مي شود [...] ده سال ديگر، ايران ژاپن ديگري مي شد، آنها نمي توانستند ژاپن ديگري را در آسيا تحمل كنند.» (22) 2

 

براي اشرف و بسياري ديگر، القاء اين انديشه بين مردم، كه انقلاب ايران ساخته وپرداخته بيگانگان مي باشد، آسانتر است از اينكه درصدد درك و علل فروپاشي رژيم پهلوي و پيروزي انقلاب برآيند، دوستان و دشمنان واقعي خود را بشناسند، و ميليونها مردم ايران را تحقير نكنند.
اگر باور داشته باشيم كه بيگانگان در تعيين سرنوشت ما، و تغيير رژيم ايران دست داشته اند و بنا بر گفته اشرف قدرتمند شدن ايران به زيان خارجيان بود و سقوط شاه، در راستاي منافع آنها قرار داشت، بلافاصله اين سئوال مطرح مي شود كه غرب با ساقط كردن رژيمي كه از جنبه هاي اقتصادي، سياسي و نظامي با آن وابستگي تام و تمام داشت و متحد نيرومند نظامي و سياسي و حافظ منافع استراتژيكي او، در خاورميانه و خليج فارس بود، چه سودي مي برد و با حذف شاه و برقراري نظام جمهوري اسلامي چه نتيجه اي به دست آورد؟

 

پاسخ اين سئوال را مي توان به آساني، با بررسي پيامدهاي بعد از پيروزي انقلاب و نتايج دراز مدت آن بر منافع غرب و ايالات متحده آمريكا به دست آورد، خارج شدن ايران از جرگه متحدين آمريكا، قطع روابط سياسي، اقتصادي و نظامي با آن كشور، برچيده شدن پايگاههاي اطلاعاتي آمريكا از شمال ايران، گروگانگيري، درگيري نظامي در خليج فارس....اهم نتايج سقوط شاه و برقراري رژيم جمهوري اسلامي بود.

 

سايروس ونس وزير خارجه دولت كارتر مي گويد:
«
خارج شدن ايران از جرگه متحدين آمريكا و اداره كشور به وسيله رژيمي كه دوست ما نيست، به منافع سياسي، امنيتي و استراتژيكي ما، در جنوب غربي آسيا، سخت لطمه وارد ساخت....» (23) 2
زبيگنيو برژينسكي، مشاور امنيتي كارتر، سقوط شاه را براي رئيس جمهوري آمريكا، مصيبت بزرگي دانسته كه نتايج سياسي موافقت نامه كمپ ديويد (قرارداد صلح مصر و اسرائيل) را خنثي كرد.كوششهاي او را در عادي ساختن روابط آمريكا با چين بي اثر ساخت و به شخصيت سياسي پرزيدنت كارتر به عنوان يك رهبر جهاني، در اواسط اولين دوره رياست جمهوري او لطمه وارد كرد و سرانجام به گروگان گرفته شدن آمريكاييها، موجبات شكست سياسي او را فراهم نمود. (24)
پرزيدنت جيمي كارتر، رئيس جمهوري آمريكا پس از شكست در مبارزان انتخاباتي دور دوم چنين مي گويد:

 

«اين نكته بسيار جالب توجه است كه سرنوشت يك رئيس جمهوري در مبارزات سخت انتخاباتي، با رقيب آمريكايي اش نه در ميشيگان يا پنسيلوانيا و يا در نيويورك، بلكه در ايران، تعيين شود!» (25) 2
آمريكاييها، شاه را بيش از هر كس مسئول وخيمتر شدن بحران ايران مي دانند و در توجيه ادعاي خود مي گويند، او هر نوع تغيير و تصحيح در روند سياسي را مشكل مي پنداشت.وي با سي و هفت سال تجربه، سرنوشت آينده كشورش را در معرض «قمار» گذاشته بود و همه اميد و آرزوهايش را در توسعه و پيشرفت سريع و قدرتمند كردن بنيه نظامي خلاصه كرده بود.در نتيجه، شكست اين سياست به حساب او گذاشته شد و به بهاي نارضايتي شديد مردم و سقوط او انجاميد... (26) 2
شاه، در اوايل سال 1355 دريافت كه برنامه «انقلاب » او با مشكل روبه رو شده و كارها «روبه راه » نيست.در اين موقع سعي كرد روند طرحهاي پيشرفت اقتصادي را كند نمايد و در زمينه ايجاد فضايي باز سياسي اقداماتي انجام دهد، اما انجام اين كارها، نياز به تجديد نظر كلي در استراتژي بود كه طي بيست سال براي آن سرمايه گذاري كرده بود، از سوي ديگر بيمار بود و بنيه و توانايي او، براي مقابله با مشكلات، به پايان رسيده بود.بررسي اقدامات و تصميم گيريهاي ضد و نقيض شاه طي پانزده ماه آخر زمامداريش نشان مي دهد كه براي انتخاب سياست جديدي در جهت تغيير ساختار سياسي كشور توانايي نداشت.وي در چهار ديوار كاخ نياوران، در محاصره مشاوران ناصالح و مطيع و بله قربان گويي بود كه با احساس خطر، در صدد انتقال اموال و دارايي خود، به خارج، و فرار از كشور بودند.
به رغم تظاهرات گسترده در بهار و تابستان 1357 شواهد موجود حاكي است كه شاه پس از فاجعه 17 شهريور در ميدان ژاله به عمق نارضايي و مخالفت عمومي عليه رژيم خود پي برد، ولي در آن موقع فرصت براي حل بحران سياسي از دست رفته بود، و كنترل زد و خوردهاي خياباني، به شيوه معمول، به وسيله نيروهاي انتظامي نيز، كاربرد نداشت.در اين موقع شاه با مسئله بسيار دشواري روبه رو بود، يا بايد در ساختار سياسي كه طي بيست و پنج سال گذشته، براي ايجاد آن بهاي گزافي پرداخته بود، به كلي تجديد نظر كند و يا براي حفظ آن به خونريزي متوسل شود.شاه در آن موقع توانايي و تمايل به انتخاب هيچ يك از اين دو راه حل را نداشت، در نتيجه، چند ماه آخر را، به اميد تغيير اوضاع به دفع الوقت و مانورهاي ضد و نقيض پرداخت.
بحران، ابعاد وسيعتري پيدا مي كرد و كل سيستم را در بر گرفته بود.ادعاي كساني كه مي گويند سياست حقوق بشر دولت كارتر، قدرت مانور شاه را در مقابله با بحران فلج كرده بود، وارد نيست، هر چند او از مطرح كردن و به كارگيري سياست حقوق بشر ناراضي و ناراحت بود، ولي در هيچ يك از مصاحبه ها و گفتگوهايش، اين موضوع را، عامل سقوط رژيم خود ندانست.

 

راهي كه به بن بست مي رسيد
واكنش واشينگتن در برابر بحران ايران ناچيز نبود، حفظ و دفاع از منافع امنيتي در خليج فارس، از مسائل مهم و مورد توجه پرزيدنت كارتر و مشاوران سياسي او به شمار مي رفت، ولي آنها به تدريج وسعت و عمق خطر را درك كردند و هنگامي كه به اهميت آن پي بردند، روش تصميم گيري آنها، هماهنگي و نظم و ترتيب نداشت.

 

اين مسئله ناشي از چند عامل به شرح زير بود:
1.
دولت كارتر، وارث سياست دولتهاي گذشته بود، تصميمات ريچارد نيكسون و هنري كيسينجر در سال 1351 (1972) در سپردن مسئوليت حفظ منافع امنيتي آمريكا در خليج فارس به شاه، امري بي سابقه، مهم و غير قابل توجيه بود.به بيان ديگر، آزادي عمل دولت ايالات متحده، در اين بخش از جهان، با اوضاع و تحولات داخلي ايران و قوت و ضعف رژيم شاه ارتباط داشت.اين سياست، ميراث پنج سال گذشته بود و تا انتقال حكومت به كارتر، بدون برخورد با مشكل قابل توجهي ادامه يافت.
2.
اعتماد به شاه، ايالات متحده را از كسب اطلاعات سرويسهاي مستقل اطلاعاتي آمريكا، و در نتيجه اوضاع داخلي ايران محروم كرده بود، همچنين درگيري واشينگتن با مسائل سياسي جهاني، بخصوص، مذاكرات صلح مصر و اسرائيل در كمپ ديويد، موجب غافل ماندن دولت آمريكا، از چگونگي بحران ايران گرديد.

 

3.اختلاف نظر وزارت امور خارجه، با شوراي امنيت ملي در كاخ سفيد، بر سرتصميم گيري درباره ايران و نيز، گزارشات خوشبينانه ويليام سوليوان سفير آمريكا، تا دو ماه پيش از رفتن شاه از عوامل ديگر ناهماهنگي در تصميم گيريها بود.
برژينسكي تحت تاثير نظريات اردشير زاهدي، سفير ايران در واشينگتن بود، زاهدي و پدرش سرلشكر فضل الله زاهدي، از عوامل اصلي كودتاي خائنانه انگليسي - آمريكايي 28 مرداد 1332، در براندازي دولت ملي مصدق بودند.اردشير زاهدي، در اوج انقلاب ايران، رؤياي كودتاي ديگري را در سر داشت و تا بدان حد از واقعيات دور بود كه محمد رضا شاه نيز او را مردي نادان و سبكسر دانست و در يك مورد به سوليوان توصيه كرد به واشينگتن اطلاع دهد كه زاهدي اوضاع داخلي ايران را درك نمي كند و با واقعيات، ميانه اي ندارد. (27) 2

 

زاهدي طرفدار حل بحران ايران از طريق نظامي يا دولت نظامي، و در صورت لزوم، كودتاي نظامي بود.در ميان فرماندهان و سران ارتش ايران، افسراني بودند كه اگر به آنها «چراغ سبز» نشان داده مي شد، از اعمال خشونت و خونريزي ابا نداشتند، ارتشبد غلامعلي اويسي و سرلشكر منوچهر خسروداد، از اين گروه بودند.زاهدي در اواخر پاييز 1357 با موافقت برژينسكي به تهران آمد و پيوسته شاه را به اجراي سياست سركوب تشويق مي كرد و با برژينسكي ارتباط تلفني منظم داشت.
پس از رفتن شاه (26 دي 1357) بحث درباره كودتا، همچنان ادامه داشت.برژينسكي با تكيه بر گزارشهاي خوشبينانه نسبت به ارتش ايران از جنبه قابليت تاكتيكي، حتي پس از پيروزي انقلاب، اصرار در راه حل نظامي داشت!

 

كارتر و بحران ايران
به طوري كه گفتيم، پرزيدنت كارتر طراح روابط استراتژيكي ايالات متحده و ايران نبود.او، وارث سياستي بود كه سالها پيش آمريكا از جنبه استراتژيكي با رژيم شاه مربوط كرده بود.وي همواره نسبت به اين سياست ناخشنود بود.كارتر، نتايجي را كه با سقوط شاه، نصيب ايالات متحده گرديد، پذيرفت.اما در همان زمان، تعهدي را كه در پشتيباني از انورسادات رئيس جمهوري مصر به عهده گرفته بود، نسبت به حفظ شاه نداشت.به گفته گري سيك «روش كارتر در طول بحران ايران، بيشتر جنبه وظيفه و تكليف داشت تا احساس تعهد.» (28) 2
كارتر ذاتا مردي صلح جو، ترقيخواه و اصلاح طلب بود و در اين راه، از هيچ كوششي دريغ نمي كرد.مسئله بحران ايران، براي ايالات متحده آمريكا، موضوع استراتژي نظامي و موازنه قدرت بود، موضوعي كه رئيس جمهوري تمايل درگير شدن با آن را نداشت. تلاش طراحان استراتژي نظامي در دولت، مانند برژينسكي و شلزينگر براي متقاعد ساختن او، در حمايت از موضع آمريكا در قبال ايران و قبول خطر، بي ثمر ماند.
پرزيدنت كارتر، در طول بحران ايران، آن طور كه مسائل ديگر سياسي را رسيدگي مي كرد مسائل ايران را، به طور جدي، و روزانه پيگيري نمي كرد.وي در چند مورد با صراحت خاطرنشان ساخت كه نقش ايالات متحده، كمك به شاه براي نجات او مي باشد ولي از قبول مسئوليت در تصميم گيريهايي كه شاه، آماده براي انجام آن نبود، امتناع داشت، همچنين با سياستهايي كه منجر به مداخله نظامي ايالات متحده مي گرديد، مخالف بود. (29)
ايالات متحده آمريكا، از نتايج سقوط رژيم شاه آسيب فراوان ديد.ماهيت ضد آمريكايي انقلاب ايران، بحران گروگانگيري و برخوردهاي نظامي در خليج فارس در جنگ تحميلي از جمله پيامدهاي ناشي از روابط گذشته دو كشور بود.بدون ترديد، نتايج انقلاب ايران ساليان دراز بر منافع آمريكا و غرب خودنمايي خواهد كرد.

 

 

پي نوشت ها:
1. متن مواد 2 و 3 بيانيه اي كه كريم سنجابي امضا كرد و جبهه ملي آن را منتشر ساخت، بدين شرح بود:
بند (2) - جنبش ملي اسلامي ايران نمي تواند با وجود بقاء نظام سلطنتي غير قانوني، با هيچ تركيب حكومتي موافقت بنمايد.
بند (3) - نظام حكومت ملي ايران بايد بر اساس موازين اسلام و دموكراسي و استقلال، به وسيله مراجعه به آراء عمومي تعيين گردد.
2.
درسهايي از مرجع معظم جامعه شيعه، پيرامون مسئله ولايت فقيه، 13 ذيقعده 1389 (1 بهمن 1348)، صفحات 1 تا 9.
3.
درسهايي از مرجع معظم جامعه شيعه، پيرامون ولايت فقيه، درس پنجم، 19 ذيقعده 1389 (7 بهمن 1348)، صفحات 34- 33.
4.
همان، درس سوم 17 ذيقعده 1389 (5 بهمن 1348)، صفحه 180.
5. RadJi,parviz in the Service of the peacock Throne (London,Hamish Hamilton,1983) ,pp.52 and 118.
6. RadJi Ibid.,p.47.
7. Uri Lubrani.
8.
مصاحبه در برنامه راديو بي.بي.سي، تحت عنوان: سقوط شاه كه در تاريخ 16 و 23 مارس 1983 اجرا شد.
9.
سازمان برنامه و بودجه 1356 و بانك توسعه صنعتي و معادن، گزارش سالانه، 1356.
10. Sick op.cit.,p.163.
11. Sullivan op.cit.,p.44 -57.
12.
چهل سال در صحنه، خاطرات دكتر جلال عبده، مؤسسه خدمات فرهنگي رسا، 1368، صفحه 604.
13.
پرويز راجي، در خدمت تخت طاووس، دوشنبه 20 دي 1355 (10 ژانويه 1977) اين كتاب زير عنوان، خدمتگذار تخت طاووس به وسيله ح.ا.مهران، در سال 1364 به فارسي ترجمه شده است.
14.pahlavi op.cit.,p.34.
15. Sick Ibid.,pp.157 -162.
16. Sick ibid.,p.164.
17. Sick p.165.
18. Foreign Affairs,winter 1978 -1979,pp.323 -324.
19.
شرح اين ملاقات در بخش ديدار شخصيتهاي خارجي با امام خميني آمده است.
20. trusting Khomeini,New York Times,Feb.16,1979.
21. Sick Ibid.,p.166.
22.
نقل از مصاحبه اشرف در راديو بي.بي.سي، 16 و 23 سپتامبر 1982
.
23. vance Hard choices.p,374.
24. Brzezinski power and principle,p.398.
25. Hamilton Jordan crisis.p.362.
26. Sick op.cit.,p.169.
27. Sullivan op.cit.,p,193.
28. Sullivan op.cit.,p.193.
29.Sick Ibid.,174.


منبع:تاريخ سياسي بيست و پنج ساله ايران، ج 2، نجاتي، غلامرضا؛

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

   

 

 

 

 

 

 

 

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 0
  • آی پی دیروز : 3
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 3
  • بازدید ماه : 4
  • بازدید سال : 39
  • بازدید کلی : 425